در سرزمين غربت ، مردن چه سود دارد ؟ با مردمان بي دل گفتن چه سود دارد ؟ با آسمان خسته ، با ابر دل شکسته ، با درد ريشه بسته ، رستن چه سود دارد ؟ بودم به عشق ياران ، عمري در اين بيابان ، وقتي که دلبري نيست ، ماندن چه سود دارد؟ با اين همه گلايه ، با اين شکايت سنگ صبور اگر نيست ، گفتن چه سود دارد ، اين کوهسار سنگي ، باغچه هاي رنگي وقتي شقايقي نيست ، ديدن چه سود دارد ؟؟؟
وقتي که ديگر نبود من به بودنش نيازمند شدم وقتي که ديگر رفت، من به انتظار آمدنش نشستم وقتي که ديگر نمي توانست مرا دوست بدارد ، من او را دوست داشتم وقتي که او تمام کرد من شروع کردم وقتي او تمام شد من آغاز شدم و چه سخت است تنها متولد شدن. مثل تنها زندگي کردن . مثل تنها مردن . . .
دل من غمگین است ، غصه ام سنگین است ، گرچه بی هم نفسم ، زندگی شیرین است ، میل گل در من نیست ، بال من خونین است ، اشک غم باید ریخت ، رسم دنیا این است...
روز مرگم اشک را شیدا کنید ، روی قلبم عشق را پیدا کنید ، روز مرگم خاک را باور کنید ، روی قبرم لاله را پرپر کنید ، جامه را خاکو خاکستر کنید ، خانه ام را وقف نیلوفر کنید ، پیکرم را غرق در شبنم کنید ، روی قبرم لاله ای را خم کنید ، روز مرگم دوستانم را خبر کنید ، دور قبرم را کمی خلوت کنید
نظرات شما عزیزان: